یک روز هم مرا میزایی

اینجا دلت گرفت میگن خودکشی راحته

از سقف خانه بی کسی میچکد ! خورشید های نئونی این خانه در تیرک های الفبایشان پوسیده اند !
تو تنها در وسط خانه در زیر چکه های بی کسی در هجوم نم آلود احساسات گم شده ای !!؟
از دور کلاغی فنجان به دهان به سوی تو می آید!
فرشتگان با وجودشان آواز می خوانند !
و تو
می نگاری تمام ما را در ذهنت هم میزنی آینده ات را در فنجان !
ما هنوز از روی سرما سرود میخوانیم !
تو بی توجه به همگان بر میگردانی فنجان را ، به امید تفاله هایی که آیه های نزول تقدیرند!
مسیح از بام سرفه میشود ! به امید یک *مریم مجدلیه دیگر !!!؟
تو دست دراز میکنی و باز تفاله ای را میزایی !
به تو نزدیکتر می شوم حتی از کلاغ هم نزدیکتر !
میگویم :فنجان ها گریانند!اما لب هایم در نگاه تو سکوت می شوند!
مسیح غمین به ملکوت بر میگردد !و کلاغ بانگ خوشحالی بر می دارد!
صدای زنگ خانه سرود فرشتگان را که حس ای کاش را تداعی میکردند از هم میگسترد!
آن مرد آمد!
همه جا بوی دهان کلاغ گرفته است،بوی بکارتی در رکاب تهاجم
فرشتگان غمین با چشمهایشان دیگر سرود نمیخوانند
از آن پس صدای نازکی همراه با جیرجیر تخت می آمد!
و پس از تمام آنهاصدای لحظات در پس انتظار انعامی در کف!
آن مرد رفت!
تمام نقطه های مفعول"" آن مرد رفت"""را که جمع میکنم،میبینم که میخواهی کلاغی باشی که مادرم باشد
می گویم :سپید است،با جاده هایی زرد که چراغ هایش هنوز بیدارند
لبخند میزنی!
می گویم همین ؟
نگاه میکنی ؟ همین
و دفن میکنی تمام ما را در خویش!
زمان سوت رفتن میزند !
ناخنم هایم در دروغم جویده می شوند !
تو پای رفتن میسازی
و کیف دست دراز میکند
------------------------- برای پایان
کلاغ می شوی و می روی !
و من برایت مینویسم
امروز که نه ؟
اما یک روز هم مرا می زایی!

ع.م



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:متن عاشقانه,,م),یک روز هم مرا میزایی ,ساعت19:40توسط ع.م | |